Adventures

Diary of a dreamer

خیال و واقعیت

جمعه ۱ فروردین ۱۴۰۴، 10:33

خاکستری عزیزم، اگه خوب به یاد داشته باشی اولین نامه ای که برات نوشتم (در واقع اولین پست این وبلاگ) در مورد افکار و خیال هست. اگر هم یادت رفته می تونی چک کنی! البته تاکید می کنم که اون موقع هنوز کنکوری بودم و از الان غمگین تر بودم.

دیشب که داشتم به کارهایی که اخیرا انجام دادم فکر می کردم فهمیدم که شکاف بین واقعیت و خیالاتم هر روز کمرنگ تر میشه. شاید بپرسی چطور ولی توضیح دادنش سخته، با این حال دیشب به یه توضیح منطقی رسیدم:

من زیاد فکر می کنم و به کارهایی که قراره انجام بدم فکر می کنم و از قبل براشون برنامه ریزی می کنم یا به پیش بینی هاشون و عواقبشون فکر می کنم. گاهی اون کاری که بهش فکر کردم رو انجام میدم و گاهی انجام نمیدم. مشکل اینجاست که چون به هر دو کار (اونی که انجام شده و اونی که انجام نشده) به یه میزان فکر کردم گاهی قاطی می کنم، یعنی به اشتباه فکر می کنم که اون کاری که انجام ندادم هم انجام دادم! بعدا با توجه به شواهد و آثار می فهمم که انجامش ندادم ولی خیلی خنده داره نه؟ اینکه تو داری فکر می کنی و یه لیست از کارها میاد توی ذهنت و حالا توی تفکیک کردنشون شک داری! مثلا با خودت میگی "من هفته پیش در مورد آب دادن گلدان ها فکر کردم، آخرش گلدان رو آب دادم یا نه؟"

می دونی اصلا دست خودم نیست که فکر نکنم، نمی تونم فکر نکنم! من همیشه آدم محتاطی‌ بودم و حالا هم هستم، یعنی همیشه به کارها و عواقبشون فکر می کنم. گاهی اوقات هم کارهای روزمره اونقدر برامون بی اهمیت هستند که توی حافظه ذخیره نمیشن. حالا یا زندگیمون خیلی یکنواخت میشه که کارهای تکراری دیگه به چشم نمیان و یا اینکه کارهای مهم تری برای انجام دادن داریم و اینها برامون بی اهمیت هستند. حالا شاید از خودت بپرسی خب چه اهمیتی داره که من یادم بمونه که گلها رو آب دادم یا پریشب روی کدوم مبل نشسته بودم؟ درست میگی، اهمیتی نداره. مغزمون هم حفظشون نمیکنه که پر از اطلاعات الکی نشه ولی اینها زمانی اهمیت دارند که مثلا یه چیزی گم بشه! خودت این موقعیت رو تجربه کردی دیگه؟ بدون شرح.

person Sofia
chat
•••