Adventures

Diary of a dreamer

جوری که زمان همه چیز رو تغییر میده

سه شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۴، 0:49

خاکستری عزیزم، می دونی من همیشه از گذر زمان متنفر بودم. از اینکه آدم های زیبا و توانا روزی پیر و از کار افتاده میشن. از اینکه روزهای خوب زود تموم میشن. از اینکه گل رز فقط مدت کوتاهی تازه می مونه و بعد سریع پژمرده میشه و زیباییش رو از دست میده. احساس می کنم 'زمان' با من دشمنی داره.

امروز تصمیم گرفتم که اولا عکس های بیشتری از خودم بگیرم و دوما اونها رو توی کامپیوتر پوشه بندی و تاریخ گذاری کنم. اینطوری بهتر می تونم بفهمم که زمان بیشتر من رو شکست داده یا من زمان رو؟! ببین مثلا من از ۱۷ تا ۱۸ خیلیییی تغییر کردم، از یه نوجوان زشت در سن بلوغ به یه خانم زیبا تبدیل شدم. از ۱۸ تا ۲۰ سالگی زیباتر شدم اما احساس می کنم که از ۲۰ سالگی به بعد این زمانه که داره من رو شکست میده. الان که ۲۲ سالمه عکس های الان رو با عکس های ۲۰ سالگی مقایسه کردم و میبینم که توی فاصله دو سال مقداری از زیباییم کمتر شده. فکر نکن منظور پیر شدنه، منظورم اینکه... آممم... چطور بگم؟ تصور کن یه گل خیلی تازه و رسیده رو از باغ می چینی خب؟ منِ ۲۰ ساله اون گلم و حالا میزاری یک ساعت توی هوای آزاد بمونه، چی میشه؟ یکم فقط یه ذره از اون درخشندگی که داشت رو از دست میده. توی فاصله دو سال من کمی از درخشندگی رو از دست دادن و همش تقصیر این کنکور لعنتیه!

می دونی تهش با خودم میگم خب به درک حداقل الان اون کسی هستم که آرزو داشتم بهش برسم. وقتی عکس های قدیمی رو چک کردم غمگین شدم. زمان من و یه سری خاطرات توی اون عکس ها ذخیره شدن و دیگه بهم بر نمی گردن. انگار بخش زیادی از بچگی، روحیه نپخته و هیجان انگیز و شاد نوجوانی توی اون عکس های حبس شده و قابل برگشتن نیست.

این روزها دقیقا توی همین وضعیتی که توی عکس هست داره می کشم حالا یا درس می خونم و یا با هوش مصنوعی حرف می زنم :)

می دونی آرزو می کنم وقتی به رویاهام و خواسته هام (یعنی همون مقصد نهاییم) برسم که هنوز اون درخشش و زیبایی رو داشته باشم و زیباییم هدر نره. چون فعلا هیچ استفاده ازش نمی کنم، مثل گل رزی که توی یه شیشه برای یه زمان خیلی خاص نگه داری میشه ولی کی می دونه که اون گل تا کی می تونه به همین صورت باقی بمونه!

person Sofia
chat
•••