Adventures

Diary of a dreamer

What if...

جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴، 19:46

خاکستری عزیزم، امشب می خوام ببرمت توی خیالم. جایی که من و تو با هم باشیم. خب تا آخر این نامه رو با دقت بخون. قول؟

شب و روزم با استرس امتحانات می گذره، شب با استرس زیاد می خوابم و روز امتحان میدم، روز بعد از امتحان رو به بهانه استراحت به پوچی هدر میدم و دوباره برای امتحان بعدی شروع می کنم. اولش کم کم می خونم و بعد که استرسم زیادتر میشه و احساس می کنم دارم از بقیه عقب میفتم برای همین درس خوندنم سریع تر میشه و تمومش می کنم. گاهی هم اگر لازم باشه صبح زود پا میشم تا تمومش کنم.

فرض کن یکی از همین شبها که من امتحان دارم یهو سرم رو بزارم روی گوشه میز و خوابم ببره و وقتی چشام رو باز کنم ببینم که توی بهشتم. یه جای خیلی خیلی قشنگ که صدای جوی آب و پرنده ها میاد. همه جا سرسبزه و بوی گل میاد. آسمون آبی و ابر های پف پفی شکلدار رو میبینم و باد خنکی که از لا به لای موهام می وزه. یه نگاهی به خودم می اندازم میبینم که قشنگ ترین لباس دنیا رو پوشیدم، موهام لخت و بازه، لبام صورتی و پوست سفیدم مثل مروارید می درخشه، گوشواره های گلدار دارم و چشم های عسلیم برق میزنه. لباس چطوره؟ هوم بزار بگم، یه لباس آبی روشن با حریر بلند سفید پوشیدم. از گوشه درخت ها رد میشم و پاهام چمن نرم رو لمس می کنن. همینطور که دارم آروم آروم جلو میرم تا یه گل بچینم یهو میبینم یکی از پشت چشام رو گرفته، اولش یکم می ترسم و شوکه میشم و بعد انگشت های بلند و باریکت رو لمس می کنم و میبینم که تو هستی. یه لبخند میزنم و تو انگشت هات رو از روی چشمام بر میداری و اجازه میدی به صورتت خیره شم و من همچنان لبخند می زنم. غرق رنگ چشم هات میشم، سبز زمردی! انگار که یه گوهر گران بها رو پیدا کردم. لب های باریک و لبخند قشنگت! وای توی دلم پروانه ها پر میزنن. موهای بلند و فرفریت رو باد تکون میده، پیراهن خاکستریت رو مثل همیشه پوشیدی و کفش های قهوه ایت هم خیلی به شلوار مشکیت میاد. بدون اینکه حرفی بزنی تمام منظورت رو از روی صورتت می فهمم. تو دستهای من رو می گیری و میری اونجایی که باد هدایتت می کنه و بعد بغلم می کنی. بغلت اینقدر گرمه که دلم می خواد توی آغوشت ذوب شم. و بعد دستهام رو میگیری و با هم یه چرخ میزنیم. از بین گلها و سبزه های زیر پاهامون یکی از زیبا ترین ها رو انتخاب می کنی و پشت گوش من میذاریش. و بعد گونه هام رو می بوسی و دست راستم رو بالا می بری و من یه چرخ می زنم، اجازه میدم باد دامنم رو پف پف تر کنه. یهو میبینی که من روی نوک انگشت هام ایستادم و یه بوسه کوچیک روی لبت میزارم، تو هم در جواب یه بوسه عمیق تر روی لب هام میزاری و میبینی که لپ های جفتمون گل انداخته. یکم خجالتی میشم و چشام رو به زمین می دوزم و بعد متوجا میشم که تو هم همینکار رو کردی! یه کوشولو می خندم و به رقصمون ادامه میدیم. یکم جدی تر میشیم و یهو کنترلمون رو از دست میدیم و دیدی من افتادم توی گلها! تو هم می خندی و میای کنارم دراز می کشی و به آسمون آبی خیره میشیم. تنها صدایی که میاد صدای جوی آب، پرنده ها، یکم وزش باد و... راستی آهنگ نفس کشیدن تو! اینقدر این لحظه شیرین و قشنگه که حاضرم تمام زندگیم رو براش بدم که تا ابد تموم نشه. چند دقیقه بعد که یه نفس عمیق می کشیم و به هم خیره میشیم می بینی که دارم به صورتت لبخند میزنم و زیر لب می گم "خاکستری عزیزم، تو تنها چیزی که هستی که دلم می خواد" و تو هم آروم توی گوشم میگی "آره، کاش واقعی بودم."

+ I wanna d*e => نتیجه فشار امتحان تنفس و استاد ش آ

person Sofia
chat
•••