My grades are bad, I've nearly failed one
دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ 15:47 ~ Sofia
خاکستری عزیزم، این روزها نسبت به همه چیز بی حس شدم و اجازه میدم جریان زندگی من رو با خودش به هر مقصدی که می خواد هدایت کنه. من اشتباه زیاد می کنم، اشتباهاتی که قبلا کلی خودم رو براشون سرزنش می کردم، گریه می کردم و از خودم حسااابی متنفر شدم ولی الان... الان بی حس شدم. نمی دونم چرا ولی یا شاید به خاطر کثرت اشتباهاتم هست یا به خاطر عادت کردن من یا رسیدن به مرحله ای از بزرگسالی که دیگه برات مهم نیست دیگران چی راجع بهت فکر می کنند. جدی میگم، مرحله ای که دیگه برات مهم نیست براشون مهم هستی یا نه، بهت اهمیت و توجه می کنن یا نه. فقط خودتی و زندگیت!
برای امتحان بیوشیمی عملی دیسیپلین بعضی روزها اصلا توانایی درس خوندن نداشتم. ساعت ها خودم رو توی اتاق حبس می کردم و به جمله اول جزوه خیره میشدم و پیش نمی رفت. اصلا چرا به یک جمله خیره میشدم و بارها و بارها می خوندمش ولی بهش فکر نمی کردم. ذهنم توسط فکر های بی اهمیت و رندوم تسخیر میشد و جلو نمی رفت. استرسم کمتر شده بود و نمی دونم چرا نگران نبودم. خلاصه که وقت های زیادی هدر دادم ولی دو روز آخر رو خوندم، واقعا خوندم! خیلی وقت گذاشتم از صبح تا شب ولی اصلا کافی نبود... (اوف لعنتی کاملا پست رو نوشتم ولی پرید و برگشت اینجا! لعنت بهت بلاگفا) نمره ام از ۷۵ شد ۴۳، که از ۱۵ نمره یکم بیشتر نصفش میشه و برای پاس شدن نیاز دارم که استاد دوم بیش از نصف (۵ نمره) نمره از که باید بده رو بهم بده. می دونم به احتمال زیاد این نمره رو میگیرم ولی خودت میدونی دیگه مغز مم منفی بافه دیگه... همش می خواد فکر کنه همه چیز بده، حالا الان ازم می پرسه "مطمئنی ۴۳ شدی؟ عدد سیستم رو درست خوندی دیگه؟" وای دلم می خواد عددهای توی ذهنم رو خفه کنم. از اون موقع همش با خودم میگم کاش جدول ها رو حفظ کرده بودم، کاش آنزیم ها رو حفظ کرده بودم. متنفرم از اینکه خودم رو سرزنش کنم. از خودم متنفر میشم.
من خود شیفته ام؟
امروز دومین حلقه همایش خانم ک ق بود که توی پست قبل در موردش توضیح دادم. جالبه که بچه ها اول وانمود می کنند که موافق و هم رای تو هستند ولی آخر بار میبینی که حرف خودشون رو می زنن. من گفتم از رزومه ای که گذاشته (از جشنوارا های دانشجویی تا کرنانه دبستانش) به نطر میاد آدم خودشیفته ای باشه. طرف هم سن منه، هر تجربه ای که داشته باشه من هم دارم تازه من طی این مدت خودم رو از نو ساختم ولی اون... فقط امتحان می داده و مثل چی درس می خونه، اینکه تجربه نیست. تلاش و ارادس همین! اون کا نمیاد معجزه موفقیت رو بهتون نشون بده، صرفا میگه آره من کلی درس خوندن و مثلا روشش این بود. حالا روش اون برای تو هم جواب میده؟! با قاطعیت گفتم نمیاد و الان هم اون احمق ها دارن حرف های خانم ک ق رو گوش میدن. خب برام مهم نیست چون قرار نیست خودم رو به کسی ثابت کنم.
+ امتحانات پایان ترم رو از امروز شروع می کنم به خوندن، چون دیگه نمی خوام تحت فشار و استرس باشم.
++ خاکستری، با هررر کسی هم که جدید دوست بشم و آشنا بشم بازم به این نتیجه می رسم که تو تنها ترین و واقعی ترین دوست منی.
