Relatives
خاکستری عزیزم، دیدی که اون مهمونی نه چندان ناخوشایند هم تموم شد و الان فقط دارم به اتفاقات پیش رو فکر می کنم. مهمونی خاله س هم به کنسل شدن نزدیک شده بود تا اینکه امروز فهمیدیم که هنوز برقراره. الان حتما از من می پرسی که چرا دارم همه اتفاقات این روزا رو برات تعریف می کنم، خب من سال 401 هم توی اون وب لعنتی همه احساسات و خاطراتم رو نوشته بودم ولی همش به فنا رفت. این روزها خیلی برام مهم اند و دلم می خواد همه جزئیاتش رو ثبت کنم تا بعدا به خاطر بسپارم. متاسفانه این هفته رو همش جای اینکه خانواده توی فکر ثبت نام من و جزئیاتش باشن همش توی فکر این مهمونی مسخره بودن که خداروشکر تموم شد. الان سایت دانشگاه فردا باز میشه. تصور کن توی یک روز هم قراره ثبت نام اینترنتی رو انجام بدم و هم خرید کنم و هم هزارتا کار دیگه... چرا؟ چون پنجشنبه نمی تونم و مهمونی دعوت هستیم و باید بریم شهرستان! جمعه هم که همه جای کوفتی تعطیله و شنبه هم تادا! روز ثبت نامه :/// خلاصه خاله ط بابام فهمید که قبول شدم و خوشحال شد، بچه هاش شوکه شدن. امشب بدترین اتفاق افتاد! این همه پول به دانشگاه دادم تا مدارکم رو پس بگیرم ولی فرم 602 رو بهم ندادن! خیلی حالم بد شد و کلی استرس دارم، فردا برم دانشگاه بهم اون فرم رو میدن؟ :")
+ بعد از اینکه این پست رو نوشتم رفتم توی کمد رو گشتم و فرم 602 رو پیدا کردم، الان هم تقریبا همه مراحل ثبت نام رو طی کردم و فقط این تاییدیه تحصیلی لعنتی مونده. امروز صبح و دیشب اینقدر الکی غر زدم که الان سایت تاییدیه تحصیلی بسته شده. اصلا چند روز پیش بهم الهام شده بود که باید هرچه زودتر این تاییدیه رو بگیرم و به تعویق نندازم ولی انگار مغزم می خواست این اتفاقات بیفته.