Feel empathy for yourself
دوشنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ 18:7 ~ Sofia
خاکستری عزیزم، شاید یه زمانی با خودم میگفتم من کنکور رو شکست دادم و گذشته رو جبران کردم ولی الان با خودم میگم واقعا شکست دادم؟ خودم رو لایق تر از بعضی ها می دونم و به این فکر می کنم که من باید باید سال اول قبول میشدم مثل اونها و حتی بهتر از اونها ولی می دونی که تقصیر خودمه و دارم تاوانش رو میدم. من درس های زیادی گرفتم و بدون شک من بیست و چند ساله از هجده ساله از نظر شعور و فهم در درجات بالایی قراره داره. می دونی چرا؟ چون:
"I have patience and experience"
بله من صبر بالایی دارم یعنی به راحتی از دیگران دلخور نمیشم و رفتار های خلاف کوچیکشون رو می بخشم ولی این صبر هم حدی داره. وقتی که میبینم طرف همچنان ادامه میده می تونم تمومش کنم. من که خوددرگیری ندارم و لازم نیست اسم رابطه که به جای دوستی به تحمل کردن همدیگر تبدیل شده رو دوستی گذاشت. خاکستری، من یاد گرفتم که مردم دوست داشتنی نیستند، متاسفانه عادت بد من این است که می خواهم طرف باب میلم باشدتا بتونم اون رو دوست بدارم. هیچ کسی به هیچ عنوان ستاره من یا دوست صمیمی من نخواهد شد. پدرم می گوید "هیچ وقت از احساسات دیگران تاثیر نپذیر و هیچ وقت هم احساساتت را به دیگران نشون نده" ولی من باید بگم که متاسفم پدر من بیش از اون چیزی که باید خودم رو نشون دادم و همین باعث شده تا انتظارات دیگران از من بالا بره و همچنین بتونن رفتار من رو پیش بینی کنند و درون من رو بخونن. من بیست و چند ساله خودم رو هم سطح هجده ساله ها جلوه دادم تا بتونم توی جمعشون باشم ولی این کار درستی نبود. از همون اول نسبت به این فردی که اسمش رو دوست خودم گذاشتم احساس خوبی نداشتم و الان به این نتیجه رسیدم که این دوستی باید تموم بشه. من نباید تحمل کنم، کاش بتونم لذت ببرم. من هیچ وقت دوست خوبی نداشتم و مشکل از من نیست مشکل اینکه با ادمها اشتباهی دوست شدم و بهشون اعتماد کردم. شاید هم اون ادمها درست بودن فقط منم که زیادی اعتماد کردم، زیادی محبت کردم و از اونها هیولا ساختم :)
