زمان

پنج عزیزم، روزهایی زیادی را برای نوشتن برایت لحظه شماری کرده ام. دوست دارم به تو بگویم که نوشتن برای تو را خیلی دوست دارم. امیدوارم به همون اندازه که من دلتنگت بودم دلتنگ من باشی. می دانم خواسته زیادی است اما زودتر بیا، نمی توانم صبر کنم. پنج عزیزم، می دانم که هنوز هم درگیر مسائل ماشین زمان و درست کردن آینده ات هستی، می دانی که من هم در زمان سفر کرده ام و درگیر همین موضوع هستم. شاید بگویی اشتباه کردن ولی من هم به اندازه تو شجاع و امیدوار بودم که ۴ سال به عقب برگشتم. تا سه ماه آینده نتیجه این تصمیم من مشخص خواهد شد. اینکه آیا احمق بوده و یا یک آینده نگر مصمم و شجاع بوده ام. تا الان که پشیمانی نداشته ام.

آخر در کجایی عالم آدمی به این ریسک پذیری پیدا می شود؟ تو جوابی برای این سوال نداری، پنج؟
من عاشق ریسک کردن هستم. باید خطر کرد تا سود زیاد بدست آورد. همانطور که خیال های بزرگی دارم. انگار دوست دارم که مطابق با رویاهایم زندگی کنم. تا خیال نکنم نمی توانم زندگی کنم. به من نگو که خیال پردازی نکنم، به همین زنده ام پنج عزیزم. این روزا سوار موج خیال انگیز خود می شوم و دستی بر موهای خود کشیده و به نوشتن ادامه می دهم. خودکارهایم خالی می شوند و لوله های باریکشان را لمس می کنم. برگه های استفاده شده را در جعبه کفش می گذارم و به صفحه لب تاپ زل می زنم. به امید آینده ای که برایش خیال ها بافتم.

پنج عزیزم، می دانی که آرزو دارم روزی در میان چمن های بلند ک زیر هوایی خنک با دامنی آغشته از شکوفه های رنگی بدون هیچ نگرانی قدم بگذارم. می دانم آن روز هیچ گاه فرا نمی رسد. آدمیزاد همواره نگرانی هایی دارد و این دغدغه ها تمام نشدنی است. گاهی به تو حسادت می کنم که تنها از ماورای ذهن خیال انگیز من سرچشمه می گیری و دنیای تلخ واقعیت را تجربه نکرده ای!
+ تمام خاطرات دو ماه اخیر را به صورت کلی نوشته ام و در هفته های آینده اینجا منتشر خواهم کرد.
+ پنج عزیزم، منتظرم بمان و مرا فراموش نکن که خیلی ها فراموشم کرده اند و قلبی شکسته دارم.