Adventures

Diary of a dreamer

دومین اولین روز دانشگاه

سه شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳، 18:0

خاکستری عزیزم، امروز جایی نشستم که قبلا تقریبا آرزوش رو می کردم ولی می دونی حس خاصی ندارم. امروز برای دومین بار روز اول دانشگاه رو تجربه کردم. جو کلاس جدی و رقابتی بود. احساس کردم که فقط خودم نیستم که سعی دارم از بقیه جلو بزنم، بلکه بقیه هم دارن سعی می کنن از همدیگر جلو بزنم. بزار برات مثال بهتری بزنم، فردا امتحان تعیین سطح زبانه و من داشتم می خوندم گفتم با خودم یک کتاب ببرم و قبل از کلاس یکم بخونم و خلاصه حتی ربع ساعت هم از وقتم تلف نشه وقتی که وارد کلاس شدم دیدم که چند نفر دیگه از بچه ها هم مثل من کتاب با خودشون آورده بودن و داشتند می خوندن. به عنوان اولین کلاس درس اخلاق داشتیم، استاد خوبی بود و اول با سوال "چرا پزشکی رو انتخاب کردید" بحث رو شروع کرد. بعضی از بچه ها دلیل داشتند ولی بعضی ها هم هیچ دلیل خاصی نداشتند و نشون می داد که صرفا به خاطر اجبار والدین یا تحت تاثیر جامعه این رشته رو انتخاب کرده. جو کلاس رقابتی و جدی بود، صمیمیت خاصی احساس نکردم. موقع حرف زدن استا حتی بی اهمیت ترین حرف ها رو هم گوش می دادن و برخلاف همه کلاسهای گذشته کسی شلوغ یا پچ پچ نمی کرد. نماینده کلاس هم یه بچه پولداره که همین امروز آیپد گرون مدل ۲۰۲۴ اش رو روی دسته صندلی گذاشته بود. راستی نگفتم که دیشب بهم زنگ زد، اولش اصلا باورم نمیشد بعد ترسیدم که نکنه اتفاقی پیش آمده و بعد دیدم که فقط می خواست امتحان فردا رو یادآوری کنه. بعد که یه سوتی دادم و مکث کردم و تلفن رو زودتر از اون قطع کردم فکر می کنم بی ادبی کردم. راستی امروز یکی از همکلاسی های فرزانگان رو دیدم. نمی تونم تحمل کنم که اون سال بالایی منه و من یکسال عقب تر از اون هستم. باید توی این مدت بیشتر کتاب بخونم چون احساس می کنم که اصلا دایره کلمات گسترده ای ندارم و بچه های دیگه بهتر از من می تونن ادبی صحبت کنند.

person Sofia
chat
•••