Adventures

Diary of a dreamer

New life journey

چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۳، 16:9

خاکستری عزیزم، امروز لحن ادبی بر لحن عادی غالب شده. خب، امروز 14 آگوسته روزی که سالهای گذشته برای کسی اون رو جشن می گرفتم ولی او دیگر برای من اهمیت ندارد و خوشحال هستم که دوری از او باعث پیشرفت و استقلال فکری من شده است. دیگر اهمیت ندارد که من تنها هستم یا خیر مهم این است که حالا در چند قدمی هدفم قرار گرفته ام و ان دارد مرا به سوی خودش فرا می خواند. اما در چه صورت؟ مشکل اینجاست که من باز هم کم کاری کرده ام وبه احتمال زیاد باید از خانواده جدا شوم و رشته مورد علاقه ام را در گوشه خوابگاه دلگیر و تاریک شهر دیگری بخوانم. این روزها دست و زبان من دعاگو و خواستار ان است که در گوشه دنج اتاق خود بمانم و در آغوش خانواده به تحصیل خود ادامه دهم. آرزوم این بود که در اتاقم یک کتابخانه کوچیک داشته باشم که حالا اگر به شهر دیگری بروم این آرزو بر باد می رود. خاکستری جونم، لطفا به من اطمینان بده که در گوشه خیال های خودم می مانم! بهم قول بده که جای دوری نخواهم رفت. بهم قول بده! شبها بی اختیار تا دیر وقت فکر می کنم به اینکه آینده من چطور خواهد شد و چگونه زندگی خواهم کرد. می دانم این برگه جدیدی از زندگی من هست که به زودی شروع خواهد شد و خیلی برای آن هیجان زده ام.

+ راستی فصل چهارم سریال the umbrella academy رو تمام کرده ام. بهت قبلا گفته بودم که من از خداحافظی کردن متنفرم. تموم شدن این سریال به معنی خداحافظی با کاراکتر مورد علاقه ام پنج هست. در ضمن این فصل رو اصلا دوست نداشتم و به نظرم بهترین فصل این سریال فصل دوم بود. هندلر جذاب و متکبر خیلی توجه من رو جلب کرد که متاسفانه توی فصل سه و چهار اثری ازش نبود.

person Sofia
chat
•••