first day of the second term
خاکستری عزیزم، می دونستی امروز متوجه شدم که بلاگفا پیش نویس پست جدید رو ذخیره می کنه. این عالی نیست؟ دیگه لازم نشد برای این پست از اول تصویر آپلود کنم. خب ماجرا از این قراره که چند روز پیش بچه های بیان متوجه شدن که بیان داره به فنا میره و من یکیشون رو به بلاگفا معرفی کردم و فعلا نمی دونم تصمیمش قراره چی باشه ولی اون چیزی که واضحه اینکه فعالیتشون توی تلگرام زیاد شده اونقدری که همشون اونجان و نامردا به من نگفتند که اونجا چنل های همدیگر رو دنبال می کنن و من فکر می کردم از هم جدا شدند! از این موقعیت برای پیدا کردن دیلی هاشون استفاده کردم و به بهانه ساختن فولدر دیلی های مورد نظرم رو پیدا کردم چه بسا که عده ای باهام همکاری نکردند و در نهایت فولدر رو دیلیت کردم :) واقعا حق داشتم بعضی ها محتوای چرندی داشتند یا اصلا دوست نداشتم عضو این همه دیلی شم.
بگذریم... از روز اول ترم دوم نگم برات که خیییلی بد گذشت. نمی فهمم من چرا وقتی که برای مدتی کسی رو نمی بینم بعد از مدتی که کسی رو می بینم خیلی شبیه ادم های ضایع رفتار می کنم؟ انگار که من وااقعا نیازمند حضور اونها بودم و طی این مدت دلم براشون پر پر می کرد! چرا باید همیشه خودم رو سرزنش کنم که آخه چرا شبیه به خود واقعیم توی جمع رفتار نمی کنم و اینقدر از خود بی خود میشم!! حتی در مورد برنامه روز شمار پریود هم بهشون گفتم ببین تا کجا پیش رفتم!! نمی دونم چطور کاری کنم که از فردا خود واقعیم باشم و اونها تعجب نکنند. دلم می خواد سنگین، متین و کم حرف باشم ولی دیروز عکسش رو نشون دادم. اولین کلاس "اصول خدمات سلامت" خیلی به معنای واقعیم بورینگ بود و صدای استادروی مونوتون بود و خلاصه تا تموم شدنش لحظه شماری کردم، کلاس اناتومی قلب هم خوب بود ولی استاد 2 ساعت تمام درس داد و به نظر استاد سختگیری هست و خیلی سنگین بود و جذبه داشت.
به نظرت وقتی نمی خوام با کسی دوست باشم چیکار کنم؟ اشتباه بزرگی کردم با خانم س ز دوست شدم و حالا دارم خود واقعیش رو میبینم و اون اصلا هم وایب من نیست. چطور ردش کنم خدایا :(((