Adventures

Diary of a dreamer

Goodbye Nursing

چهارشنبه ۴ مهر ۱۴۰۳، 13:54

خاکستری عزیزم اولین روزی که پرستاری قبول شدم رو یادت میاد؟ چقدر هیجان داشتم که به دانشگاه میرم به دیگران گوش ندادم که پشت کنکور بمونم. اون سال پشت کنکور موندن برام مثل عذاب کشیدن بود و از اتاقم خسته شده بودم، خیلی خسته شده بودم. دو ترم بی هدف وقتم رو توی رشته و دانشکده اشتباهی که بهش تعلق نداشتم هدر دادم. در و دیوار و بچه ها و هر چیزی که اونجا بود اون حس عدم تعلق رو بهم می داد. از وقتی که وارد دوره کارآموزی ترم دوم شدم هر روزش رو با عذاب وجدان و به سختی سپری می کردم. با وجود اینکه داشتم کم کم تبدیل به یک پرستار می شدم ولی همزمان داشتم ازش فرار می کردم. نمی تونستم هضمش کنم نمی تونستم قبول کنم که قراره در آینده این کار ها رو انجام بدم و پرستار باشم. خلاصه داشتم با خودم می جنگیدم که این واقعیت رو قبول کنم ولی بخشی از من ازش فرار می کرد. اون بخش من قوی تر بود و یادم میاد همه جای دفترهام، گوشه کتابهام، توی دفترچه خاطراتم نوشته بودم که :"من پرستار نمی شم!"

حالا امروز من به طور کامل از این رشته به طور کامل انصراف دادم و 48 میلیون جریمه رو پرداختم و مدارکم رو ازشون پس گرفتم و آماده ام توی رشته جدیدی که قراره قبول بشم ثبت نام کنم. اینبار با آغوش باز دانشگاه رو می پذیرم چون این بار خیلی براش تلاش کردم. اگه دفعه قبلی بیست درصد خودم رو گذاشتم اینبار حدودا 60% خودم رو برای کنکور گذاشتم و لایق رشته بهتر و در خور توانایی ها و علایقم هستم. خداحافظ رشته اشتباهی، همکلاسی های اشتباهی، کارت دانشجویی اشتباهی، استاد های اشتباهی، دانشکده اشتباهی و خداحافظ همه حسرت ها و ناراحتی های من!

person Sofia
chat
•••