Diary of a dreamer

Adventures Adventures Adventures

خاکستری عزیزم، حتما از عنوان متوجه شدی که این هم یکی دیگر از پست هایی نالان من است. قبلا هم به این موضوع که دنیا اصلا عادلانه نیست دقت کرده بودم ولی حالا بیشتر بهش فکر می کنم. به اینکه بعضی ها واقعا چه privilege و امتیازی داشته اند که در حاهای خوب بدنیا آمده اند؟ چرا یکی در خانواده پولدار و یکی در خانواده فقیر، یکی در اروپا و یکی در خاورمیانه؟! این چه تبعیضی هست؟ اگر عدالتی وجود ندارد، جبرانی هست؟! واقعا نمی دونم، دیگه به هیچی اعتقاد ندارم. حتی آرزوها و امید های خودم رو توی اعماق قلبم دفن کردم و دیگه مطمئن شدم هیچ وقت قرار نیست زندگی بر وفق مراد باشد. از اینکه با خانواده سالم و دوست‌داشتنی زندگی می کنم هیچ گله ای ندارم ولی از آینده ام می ترسم، خیلی می ترسم. قرار است چطور زندگی کنم؟ چطور برای حقم بجنگم؟ کسی حاضر است من رو دوست داشته باشد؟ توی این اوضاع می توانم یه زندگی آرام و بی دغدغه داشته باشم یا قرار هست برای آرزو های از دست رفته غبطه بخورم؟

تا همین ده سال پیش پدرم می گفت اگر پزشک بشوی به تمام آرزوهایت می رسی، به تمام خواسته هایت و زندگی آرمانی که تصور می کنی. به همین راحتی! تلاش می کنی و تلاشت نتیجه ای دارد! آینده ای خوب و تضمین شده. همین شد نیروی محرکه من، تلاش کردم، از خیلی چیزها زدم به امید روز موعود. حالا چی؟ دیگه حتی نمی دونم آرزویی دارم یا نه! اینقدر که آینده مبهم، تاریک و دست نیافتنی هست. دیگر بدست آوردن عنوان اجتماعی تضمین کننده آینده خوب نیست. چون قبل از تو خیلی ها در صف ایستاده اند! فقط شانس و عنوان "شهروند درجه یک" بودن می خواهد که تو نداری. تو می مانی و روز های موعودی که توهم انها را داشتی. دیگه نمی دونم برای چی ادامه میدم، فقط برای این‌ه زندگی یه جورایی... بگذره!

+ امتحانات هفته اینده شروع میشن و قلبم از تپش افتاد! از استرس شبها خواب نمیرم و از خودم متنفرم که چرا یک تابستان دیگر را بیشتر از این حد صرف درس خواندن ۲۴/۷ نکردم.

آمارگیر وبلاگ

قالب طراحی شده توسط : استلا ★ Stella