#7
چرا پزشکی را دوست دارم و به خاطرش پشت کنکور ماندم؟
میشه گفت تقریبا 80 درصد بچه هایی که برای این رشته تلاش می کنند برای مقام و پوله و از روی علاقه خالص نیست و وقتی که توی محیط بیمارستان قرار می گیرند و با درس های سخت پزشکی مواجه میشن از پزشکی بد می گن و مدام غر میزنن. اول اینکه من هیچ علاقه ای به مادیات و پول ندارم. از بچگی ساده می پوشیدم و تا حالا یه بار هم بیرون رفتم رژ لب نزدم، علاقه ای به رقابت کردن و چشم هم چشمی های احمقانه زنانه ندارم. فکر می کنم احمقانه ترین کار زنها اینکه می خوان از دیگری زیباتر و خلاصه بهتر باشن، مثل حیواناتی که برای جفت یابی با هم رقابت می کنند و این توی غریزنشونه. توی دوره دبستان خودکار های رنگی مداد های فانتزی و هر چیز کیوت و فانتری که دختر بچه جمع می کردن من علاقه ای بهشون نداشتم. همینطور علاقه ای به اسم و مقام ندارم. می خواهم دیگران من رو به خاطر خودم دوست داشته باشند نه به خاطر اسم و رسمم. مثلا بگم من می خونم که از فردا بهتر تحویلم بگیرند. چون سال قبل در ر شته دیگری پذیرفته شدم و کسی خبر نداره که دارم دوباره می خوانم، در واقع تصمیم دارم به آشناها چیزی نگم ولی مادرم اصرار دارد که به آنها بگوید. دوست ندارم محدود به یک عنوان باشم و وجود و توانایی های خودم رو فقط در یک چیز ببینم و در همون خلاصه کنم. مثلا من یه دکتر خالی نبینن من مهارت های دیگه ای هم دارم.
پس چرا؟ چون من یک آرزو دارم. من دیدم مردمی که توی مناطق کم برخوردار بیمار میشن و کیلومتر ها میزنن به جاده به این امید که برسن به بیمارستان یا یه پزشک خوب که مادرشون یا بچشون رو درمان کنه. ولی پزشک های خوب مهاجرت می کنند و متخصص خیلییی کم داریم. آرزوی من اینکه توی مناطق محروم بیمارستان های خوب بزنم تا دیگه بچه ای، مادری، عزیزی فوت نکنه. و اینکه دوست دارم مدتی اونجاها کار کنم و بهشون کمک کنم. همه ما نیاز داریم تا زندگی رو از زاویه های مختلف ببینیم مدتی قرار گرفتن توی شرایط مختلف دیدگاه ما رو عوض می کنه. ما داریم از دیدگاه خودمون زندگی رو میبینیم و قضاوت می کنیم باید خودمون رو جای دیگران هم بذاریم.
نمی دونم فقط اینکه... اگه خدا من رو لایق بدونه این فرصت رو بهم بده تا در خدمت مظلومانی باشم که آهسته و بی صدا جونشون رو از دست میدن. این رو نوشتم که اگر خدا روزی نگاهی به من بنده حقیر کرد یادم بمونه که با چه نیتی منتخب او شدم :)