اندراحوالات آخرین شب ۴۰۳
خاکستری عزیزم، امشب احساسات پیچیده در غم دارم. ناراحتم که ۴۰۳ خیلی زود تموم شد، اصلا ناراحتم که زمان اینقدر زود داره می گذره. درسته امسال سالی بود که به هدفم رسیدم ولی به فانتزی های توی ذهنم نرسیدم، نمی دونم چرا. شاید چون من هیچ وقت قرار نیست به یه فرد مستقل تبدیل بشم و لذت انجام دادن کارهای خودم رو تجربه کنم. البته می دونی دنیا جز بدبختی لذت خاصی نداره. به طرز غم انگیزی امشب که مثلا شبِ عیده نماینده کلاسی برنامه امتحانی رو رو کرد!! آخه نامرد نمیشد بزاری فردا بعد تحویل سال؟؟ مثل خوردن زهرمار قبل از خوردن شیرینی هست. ۶ اردیبهشت میان ترم بیوشیمی دیسیپلین؟؟ آخه این همه عجلتون برای کجاست؟؟ بعد همینطور پشت سر هم امتحان و امتحان تا آخر تیر و بعد خلاص! خیلی رو مخمه، نه که درس خوندن رو دوست نداشته باشم. از این نظر که من با خودم پارسال عهد بستم که اون آخرین عیدیه که تعطیلات میشینم درس می خونم، الان هم نه تنها حجم مطلب زیاده تازه سخت ترم هست. باید از فردا به شکل غم انگیزی درس خوندن رو شروع کنم و خودم رو توی اتاقم حبس ابد کنم. تازه الان چیزهای چرندی توی ذهنم می چرخه از جمله اینکه الان خانم آ ج صد دور جزوه ها رو دوره کرده. البته این هم بگم که ما هیچ وقت عید واقعی رو به اون صورتی که بقیه دارن نداشتیم. یه سفره هفت سین زورکی می چینیم تا آخر عید هم به زور دو سه تا مهمون میاد برامون، ما هم جایی نمیریم حتی سیزده بدر. حالا شاید سیزده بدر یه جا رفتیم مثل لب یه جوب توی جوپاری چیزی... تازه دو سالی هم هست که یه بنده خدایی میاد خونمون دیگه هیچ کاری نمی کنیم، البته اون باعث میشه از فیلم دیدن و تخمه شکستن دست بکشیم و بریم پای درسمون. آره، خلاصه اینه حال و احوال ما.
از سال جدید انتظار خاصی ندارم، یعنی انتظار تغییر شگفت آور و بزرگی ندارم، چون می دونم به احتمال ۹۹٪ قراره مثل گذشته بگذره. یه زندگی روتین و روزمرگی. مثل همیشه من درس می خونم و امتحان میدم، خواهر و بردارم هم همینطور، مگر اینکه مریض بشیم دو روز درس نخونیم. ههه امشب چقدر نمک شدم من؟! آخه داشتم دو دقیقه پیش طلسم شدگان میدیدم چقدر روم اثر گذاشته واقعا. خیلی دوسش دارم، تنها چیزیه که من رو می خندونه، خدا به دوبلوراش اجر الهی بده واقعا بلدن چطور یه چیز دوبله کنن. راستی امروز کل روز شیرینی پختم، کمر و دستم درد می کنه تهش گفتن خوشمزه نبودن. یکم شیرینی پختم همین دو تا مهمون میاد خونمون گشنه نمونن. عکس های پینترستی که توی گالری از سال پیش ذخیره بودن تا برای وبلاگ استفاده کنم رو پاک کردم، گفتم باشه هر وقت یه چیز می نویسم عکس تازه پیدا کنم، پینترست گردی هم بهم روحیه میده.
+ شخصیت مورد علاقه ام از طلسم شدگان الفو یه.