عشق رو زنها و شاعر ها بوجود اوردند
خاکستری عزیزم، من با استفاده از دانش حداقلی که طی این چند سال بدست آوردم و مقداری از دیده ها و شنیده هایم از زندگی آدم های اطراف بالاخره به معنی واقعی عشق دست یافتم.
اگر از هر کسی بپرسی می گه که عشق چیزی هست که توی نهاد آدمی به طور غریزی وجود داره و... حالا برگرد به زمان انسان های اولیه، به نظرت اون زمان که تاثیر مدیا وجود نداشت اونها چطور عشق رو ابراز می کردند؟؟ قطعا به روش حیوانات! حالا سوال جدید بوجود میاد که مگر حیوانات چطور عشقشون رو ابراز می کنند؟ سوال خوبیه، توجه کنید که حیوانات اصلا مغز پیچیده و تکامل یافته ای ندارند و تنها هدفشون از جذب جنس مخالف برای جفت گیری و ادامه نسل هست، پس فقط یه موضوع زیست شناسی هست و تمام. حالا در این بین اونها حرکات و رفتاری رو از خودشون نشون میدن تا توسط جنس مخالف جذب و انتخاب بشن. حالا اگر از آن دختر دبیرستانی جوگیر خام بپرسی می گوید اینها عاشق هم هستند، در حالی که هیچ توجهی به روند طبیعی و بیولوژیک و تداخل هورمون ها که باعث این رفتار ها می شود نمی کند. همانطور که برای یه پرنده نر اهمیتی ندارد که با پرنده ماده با رنگ روشن تر یا با آن پرنده ماده با رنگ تیره تر رابطه داشته باشد و صرفا ماده بودن ان پرنده برایش مهم است، برای یه مرد هم اهمیتی نداره که با کدام زن رابطه دارد و صرفا زن بودن طرف برایش مهم است، برای همین احتمال خیانت بالاست و اگر خاطرات خوبی با یک زن داشته باشد و آن زن نقشی در زندگی او داشته باشند به آن زن تمایل بیشتری دارد که به شعور انسان بر می گردد و نمی شود اسم ان را یه چیز افسانه ای و بچگانه به اسم "عشق" گذاشت. ما انسان ها به این درک و شعور رسیدیم که باید در کنار انسان هایی که در زندگی ما نقش مثبتی دارند زندگی کنیم تا موجب پیشرفت خودمان بشوند. حالا انسان ها مانند حیوانات هستند، تصور کنید انسان ها هم رفتاری از خود نشون میدن که توسط جنس مخالف جذب بشوند، زنها دوست دارند خود را زیبا کنند و اصلا این تمایل به زیبایی یه ویژگی ذاتی در آنهاست. مرد ها هم به روش خود دوست دارند زنها را به خود جذب کنند. این ویژگی های بیولوژیک و تداخل هورمون های ما که ما را به این رفتارها می کشاند چیزی جز تمایل به ادامه نسل و جزئی از فرآیند های طبیعی دنیا نیست. حالا در طی سال های زیاد زنها و شاعران پیازداغش رو اضافه کردند و برایش اسم و رسم انتخاب کردند. آنرا یه فرایند احساسی دونستند و به آن ارزش دادند. اگر واقعا حق با آنها هست چرا وقتی که آن عطش به ادامه نسل در زوجین در سالهای اول زندگی تمام می شود عشقشان هم رفته رفته کمرنگ می شود؟ از جایی به بعد ادامه زندگی فقط به این بستگی دارد که آیا آنها از خاطراتی که با هم تجربه کردند راضی هستند یا نه. اگر آنها خاطرات خوبی داشته باشند یا حتی اگر با فرد دیگری خاطرات خوبی داشته باشند دوست دارند با آن فرد به زندگی ادامه دهند و اگر خاطرات خوب مشترکی نداشته باشند ادامه زندگی آنها با هم تلخ و بی معنی خواهد شد و تمایل به جدایی بیشتر.
محبت و علاقه به طور ذاتی در زنها نهادینه شده است، اگر زنی فاقد این قدرت باشد دیگر کودکی در دنیا محافظت نشده و نسل انسان ها به فنا می رود. بنابراین زنها هستند که اسم این کشش جنسی و بیولوژیک را عشق گذاشتند تا آن را زیباتر جلوه داده و به آن متمایل باشند، در حالی هدف آنها این است که در زندگی یک حامی و هم صحبت داشته باشند و این روند ا آنقدر زیبا جلوه می دهند که به طرز اغراق آمیزی در افکار رسوخ پیدا کرده.
نتیجه گیری:
"عشق" فرایند زیست شناسی و هورمونی است که در حیوانات و انسان ها بعد از ظاهر شدن ویژگی های ثانویه جنسی شروع می شود که بعدا به واسطه مغز هنرمند انسان ها اسم و رسم پیدا کرده.