I saw her
مدت زیادی پیش بینی می کردم که توی این رفت و آمدها بالاخره امکان داره بچه های پرستاری ۴۰۱ رو ببینم. امروز دیدمش مثل همیشه اش بود ولی یکمتغییر کرده بود، می دونی وقتی که سن از بیست سال عبور می کنه تغییرات بزرگی می کنی ولی بعد دیگه ثابت می مونه تا تغییر بزرگ بعدی ۳۰ سالگی. خب من که تغییر رو کردم و فکر می کنم ثابت موندم ولی اون چطور؟ تغییر کرده بود. به صورتش دقت نکردم کلاه آفتابی پوشیده بود، مثل همیشه مرتب و اتو کشیده و مجهز یه گوشه ایستاده بود. خانم شهربابکی که خاطرات اولین روز دانشگاهم با تو گره خورده!! وقتی کسی بهم زل میزنه احساسش می کنم، بهم زل زد و سریع روش رو برگردوند. گفتم بیخیال، همینکه من تغییر نکردم و حتی لباس هام هم یکی بود به جز کیفم ... مهمه... چون من همین که هستم. روراست و یکدستم، آرایش نمی کنم و خال و رد جوش های صورتم برای همه پیداست، من چیزی رو پنهان نمی کنم، ولی احساس می کنم جاهایی دست کم گرفته بودم، ایگنور میشم و...